در این میان، بیتردید آیزایابرلین، فیلسوف معاصر انگلیسی جای خاص خود را دارد. اهمیت برلین از آن حیث است که او با پرداختن به مهمترین مؤلفههای فلسفه سیاسی معاصر، یعنی آزادی و پلورالیسم بهعنوان دو شالوده مهم دموکراسی، اذهان را متوجه چالشهای جدیدی در این حوزه کرد. برلین با طرح مسائل تازهای بهویژه در حوزه آزادی سیاسی، نشان داد که مفاهیمی از این دست بسیار ژرفتر از آن هستند که اغلب به کار برده میشوند.
برلین در سراسر عمر خود کتابهای زیادی را در زمینه فلسفه سیاسی نوشت و در هر یک از آنها، از منظری نوکانتی مهمترین مسائل نظری فلسفه سیاسی را به بحث گذاشت.لازم به یادآوری است که تاکنون کتابهای زیادی از برلین به زبان فارسی ترجمهشده و در مجموع میتوان گفت که گنجینه نسبتاً جامعی از آرای وی در دست داریم.مطلب حاضر به برخی از مهمترین وجوه فلسفه سیاسی برلین میپردازد.
آیزایا برلین فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی در سال 1909 در ریگا، مرکز لتویای روسیه در خانوادهای یهودی و سکولار متولد شد؛ هر چند پدربزرگ و مادربزرگش برخلاف والدین او خواستار اجرای آداب سنتی مذهب بودند. پدرش تاجر الوار بود. در جریان جنگ جهانی اول، با پیشروی آلمانها به محل زندگی برلین، او همراه با خانوادهاش ابتدا به آندرناپل و سپس به پتروگراد مهاجرت کرد و در 1921 به سبب بروز انقلاب بلشویکی در روسیه و نتایج حاصل از آن همراه با اعضای خانوادهاش به انگلستان رفت. وی در کالج کورپوسکریستی در آکسفورد، ادبیات کلاسیک، فلسفه و سیاست خواند. عدم موفقشدن در مصاحبه ورودی روزنامه «گاردین» به قصد روزنامهنگارشدن، ادامه تحصیل در رشته حقوق را برای او به همراه آورد تا اینکه در 1932 به سمت مربی در نیوکالج گماشته شد.
در دوران جنگ جهانی دوم از طرف وزارت اطلاعات انگلستان به آمریکا اعزام شد تا از اندیشهها و عکسالعملهای آمریکاییان در قبال جنگ و وقایع لندن گزارش تهیه کند. گزارشهای عمیق و تحلیلی برلین توجه وزارت امور خارجه و شخص چرچیل را تاحدی بهخود جلب کرد که او را بهعنوان عضو وزارت امور خارجه و مسئول ارسال تحلیلهای سیاسی در سفارت انگلیس در واشنگتن بهکار گماشتند که مجموعه گزارشهای او تحتعنوان «گزارشهای واشنگتن 1945-1941» انتشار یافت.
در مدت خدمتش در سفارت انگلستان در مسکو با روشنفکران برجسته شوروی مانند «بوریس پاسترناک» و «آنا آخماتوا» تبادل فکری انجام داد؛ چنانکه در پایان جنگ تصمیم به رهاکردن فلسفه گرفت و پژوهش در تاریخ اندیشهها را انتخاب کرد. در سال 1957 استاد کالج آنسولز شد و رساله «دو مفهوم آزادی» را ارائه کرد. برلین که در ابتدای کار فکریاش متأثر از ایدهآلیسم بریتانیایی و کسانی مانند بوزانکت و برادلی بود بعدها به رئالیسم مور، روی آورد و همواره با نگرشی نقادانه و حتی بدگمان به پوزیتیویسم منطقی نگریست.
مفهوم آزادی از کلیدیترین آرای فلسفی سیاسی برلین است .از نظر او آزادی بهعنوان نیرویی اعجابانگیز در انسان که نهتنها معرف او بلکه همواره منشأ هر خواستی در انسان بوده است، سیر چالشبرانگیزی از سلسلهبحثهای پراهمیت را در تمام ابعاد دانش بشری از خود بهجا گذاشته است. تحقق آزادی در قدرت انتخاب انسان نهفته است و آنهنگام که شخص برای رسیدن به خواستهاش با مانعی مواجه میشود، اعتراض و طغیانگری میکند، بر اعتقاد و خواستهاش پافشاری میکند و با هرکس و هرچه که با او موافق نیست از در مخالفت درمیآید. هرچند اگر بههر آنچه میخواهد برسد، نمیتوان آن را بختیاری او به حساب آورد.
آزادی در تمام ابعاد انسانی، محوریترین مبحث در اندیشه آیزایابرلین بوده است. در این معنا از آزادی یا «آزادی منفی» هیچکس از تحقق کارهایی که شخص درصدد انجامدادن آنهاست، جلوگیری نمیکند؛ مانند آزادی کامل بیان بدون هرنوع سانسور و مانع.برلین تلاش میکند با جداکردن معنای آزادی منفی از مثبت، میان 2 نگرش مختلف راجع به آزادی سیاسی که در سرتاسر اندیشه مدرن حاکم بوده است، تفاوت بگذارد. برلین آزادی منفی را به «آزادی از» تعریف میکند؛ یعنی عدم وجود هرگونه مانع از طرف دیگران در برابر عامل انسانی. وی این آزادی را به سنت لیبرال کلاسیک حاکم در انگلستان و فرانسه در فاصله قرن هفدهم تا اوایل قرن نوزدهم منتسب میکند.
نگارش رساله «دو مفهوم آزادی» دیدگاههای برلین را بهعنوان تفسیر جدیدی از لیبرالیسم در مرکز توجه قرار داد. برلین، آزادی را یک مفهوم اساسی دانست که نهتنها غیرقابل تحویل به مفاهیم دیگر است و نمیتوان آن را با کمکگرفتن از مفاهیمی چون وجدان، عدالت و سعادت، تعریف کرد بلکه با تفاوتگذاشتن میان معنای آزادی مثبت و منفی، تبعات اجتماعی و سیاسی آنها را مورد توجه قرار داد. آنگاه که حکومتها با وضع قوانین مشخصی افراد جامعه را به انجام نوع رفتار معینی، مقید کنند، با بهتباهیکشیدن آزادی مثبت آن را به دیکتاتوری تبدیل میکنند که قدرت اندیشه را بهطور نامحسوس از افراد سلب میکند.
بهزعم وی میتوان معنای واقعی آزادی مثبت را در اندیشه فلاسفه ایدهآلیست دید. برلین این نوع از آزادی را در نظریههایی میجوید که مبتنی بر خودمختاری انسان هستند و در آنها تلاش میشود که فرد بر خویشتن دروغین- به منظور تبلور خویشتن حقیقی- غلبه کند. برلین که معتقد است پیامدهای آزادی مثبت ابعاد بدتر و گستردهتری دارد دگرگونی فوق را در مفهوم آزادی منجر به شکلگیری جریانهای اقتدارگرا در قرن بیستم مانند کمونیسم و فاشیسم میداند که هدف آنها تابع و قربانیکردن مردم در برابر گروههای بزرگتر و اصول عامتر بود.
برلین ایدهآلیسم را دیدگاهی متعالینگر میداند که بر مبنای آن فلسفه «افضل علوم» است و توانایی کشف حقایق بنیادین و انتزاعی را دارد. از طرفی بهزعم او پوزیتیویسم دیدگاهی افراطی و تنزلدهنده نسبت به فلسفه دارد و در وجهی فلسفه را خدمتکار علوم طبیعی و در وجهی دیگر آن را نشانه کودکی فکر بشر میداند. برلین با مخالفت و رد و طرد هر دو دیدگاه، با ترکیبی میان تجربهگرایی شکاکانه و فلسفه نوکانتی و با پیشفرض حمایت از فلسفه، آن را دارای سودمندی اجتماعی دانست و وجود آن را ضروری بهحساب آورد. در نگاه وی هدف فلسفه یاری انسانها برای شناسایی خودشان جهت انتخابی آزادانه و با چشمانی باز و نه ناآگاهانه و شتابزده است.
برلین در مقالهای تحتعنوان «روباه و خارپشت» با بهرهگیری از سطری سروده آرخیلوخوس که میگوید «روباه چیزهای بسیاری میداند، اما خارپشت یک چیز بزرگ میداند»، اندیشمندان و نویسندگان را به 2 گروه براساس نحوه نگرش آنها به مسائل تقسیم میکند؛ گروهی که خارپشت سمبل آنهاست براساس یک سیستم فکری واحد حرکت میکنند، همه وقایع را با آن میسنجند و نسبت به آن تفسیر میکنند و درواقع پیرو ایدئولوژیاند. برلین کسانی مانند افلاطون، پاسکال، نیچه، دانته، هگل، پروست و داستایوفسکی را با درجات مختلف در گروه خارپشتها قرار میدهد.کسانی که روباه سمبل آنهاست پیرو تنوع و کثرتاند، با همه شیوههای فکری همراهی میکنند ولی پیرو هیچکدام نمیشوند و درواقع خود را به یک سیستم فکری واحد وابسته نمیدانند.
اینها پیرو عقل و خردند. در نظر برلین کسانی مانند پوشکین، گوته، تورگنیف، شکسپیر، بالزاک و جویس در دسته روباهان قرار میگیرند. در نظر برلین، تولستوی سمبل روباهی است که آرزوی خارپشتشدن در سر دارد و شاید بتوان برلین را روباهی دانست که میخواهد همیشه روباه بماند.آیزایا برلین 2بار پیشاز انقلاب اسلامی در سالهای 1972 و 1977، از ایران بازدید کرد و در مورد حقوق تکثرگرایی فرهنگی سخن گفت. از دیگر آثار آیزایا برلین میتوان کتاب ریشههای رمانتیسم و آخرین اثر او بهنام «الوار خمیده انسانیت» را نام برد. او در 5 نوامبر 1997 درگذشت.